دانشگاه مرگ پارت ۱۳
پوزخندی میزنه و انبنبات تو دهنش رو جا به جا میکنه :《هی بچه جون ..درسته ازت بزرگ ترم ولی لازم نیست آنقدر رسمی حرف بزنی ..دوما..من ارشدت هستم ..گیتار زدن رو خیلی خوب بلدم ..اگرم مردم مسئولیتش با خودمه ..خوبه ؟..عا راستی..》 پسری میاد جلو کراپ تاپ مشکی پوشیده موهای رسمی داره و خطی به آبروی راستش چشم هاش قهوه ای خیلی روشن و مثل می هو شلوار بگ و پوتین هایی داره وای اون از می هو بلند تره
می هو:《ایشون دوست پسر منه .اونم باهامون میاد 》
پسر دست دراز میکنه و باهاش دست میدم :《من یون سوکم》
《منم جونگکوکم ..از جفتتون ممنونم که همراهم هستین》
آماده میشیم بریم جیهون بلند میشه میاد جلوی در دقیقا موقعی که بابد برم می هو نگاهی بهم میندازه :《دوباره خر مگس معرکه اومد (زیر لب)》
باهاش موافقم ،سعی میکنم اروم باشم :《جیهون برو کنار..تازه اروم شدم 》
《به من ربطی نداره که ارومی یا نه ..تو نباید بری بیرون 》
پوزخند میزنم:《هی..مردک فکر نکن تا آخرش باهات راه میام ..تو کی که بخوای برام تعیین تکلیف کنی؟من رهبر اینجام..همین که الان غذا داری به خاطر منه..بعدشم ..بهتره از آخرین روز های زندگیت لذت ببری ..چون مین سو سه روز دیگه زنده برمیگرده داخل پس مجبوری با زندگیت خدافظی کنی 》
جیهون:《تو میری به مین سو کمک کنی 》
قراره از کوره در برم ..می هو میاد جلو تو صورت جیهون خم میشه :《هیعی..خرمگس..مین سو دوست دخترشه و اگر بخواد بهش کمک کنه نیازی به اجازه ی تو نداره تو بشین غذات رو بخور .بعدشم ..همه ی بچه ها شاهدند که قرار شد سه روز دیگه مین سو بیاد تو ..بچه که نیست بکنیمش تو کیف بیاریمش تو ..هری کنار کار داریم !》
می هو پرتش میکنه کنار. جوری که جیهون اگر دست هاش رو تکیه گاه نمیکرد با صورت میخورد زمین یون سوک زیر لب میگه:《فکر کنم می هو به دوست دخترت حسودیش شده ..میخواد یه خودی نشون بده 》
لبخند میزنم این دختری که جلو تر از همه از در خارج میشه و گیتار برقی مشکیش تو دستشه ..فکر نکنم انگشت کوچیکه ی مین سو باشه:《نظری ندارم تو میشناسیش،من تازه دیدمشون،درضمن...منو مین سو هنوز کامل کاپل نشدیم 》
یون سوک:《منظورت چیه؟》
شونه بالا میندازم:《بهش احساساتم رو گفتم ،..خب قرار شد هر وقت برگشت داخل ..پیشنهادم رو قبول کنه 》
یون سوک سر تکون میده :《همیشه فکر میکردم هیچ کس با جرعت تر از می هو نیست ولی مثل اینکه..کیم مین سو ..یه سر و گردن ازش بالا تره 》
《هرکسی در حد خودش خوبه لازم نیست با بقیه مقایسه بشن 》
میهو برمیگرده سمت استاد:《خب استاد ..این راهی که گفتی کجاست چطور من با شش سال درس خوندن اینجا نمیدونم اون کجاست ؟》
اون کارشناسی ارشد میخونه ؟بهش نمیخوره
استاد:《می هو اگر عجول بدونت رو بذاری کنار،حدودا سه دقیقه ی دیگه اونجاییم》
داریم وارد راحله ی اصلی میشیم :《نونا هیونگ استاد ..گیتار هاتون رو اماده کنید از اینجا به بعد خطر حمله ی هیولا هست 》
می هو:《حله جقله》
میرسیم پایین پله ها ..دم هیولا رو میبینم پشت به ما به راه روی سمت راست میره از فرصت استفده میکنیم اروم اروم به سمت راهروی سمت چپ که استاد اشاره میکنه میریم و وارد راهرو میشیم و در راه رو رو اروم میبندیم با استاد وارد یکی از اتاق ها میشیم
ظاهر اتاق مثل یه اتاق کنفرانس ساده بود
می هو:《استاد اینجا که سالن کنفرانسه 》
استاد:《در ظاهر اره ولی در باطن ..》
استاد رفته سمت یکی از صندلی ها و یکی رو جا درش آورد ،زیرش حالت یه در مخفی یود در رو وا کرد که جلومون یه پله کان خیلی کوچیک ظاهر شد.
دهنم وا شد..دانشگاهم راه مخفی داره!یون سوک با انگشت اشاره اش دهنم رو بست:《ب..بریم پایین》
راه افتادیم به سمت پایین و استاد در رو پشت سرمون بست
می هو:《ایشون دوست پسر منه .اونم باهامون میاد 》
پسر دست دراز میکنه و باهاش دست میدم :《من یون سوکم》
《منم جونگکوکم ..از جفتتون ممنونم که همراهم هستین》
آماده میشیم بریم جیهون بلند میشه میاد جلوی در دقیقا موقعی که بابد برم می هو نگاهی بهم میندازه :《دوباره خر مگس معرکه اومد (زیر لب)》
باهاش موافقم ،سعی میکنم اروم باشم :《جیهون برو کنار..تازه اروم شدم 》
《به من ربطی نداره که ارومی یا نه ..تو نباید بری بیرون 》
پوزخند میزنم:《هی..مردک فکر نکن تا آخرش باهات راه میام ..تو کی که بخوای برام تعیین تکلیف کنی؟من رهبر اینجام..همین که الان غذا داری به خاطر منه..بعدشم ..بهتره از آخرین روز های زندگیت لذت ببری ..چون مین سو سه روز دیگه زنده برمیگرده داخل پس مجبوری با زندگیت خدافظی کنی 》
جیهون:《تو میری به مین سو کمک کنی 》
قراره از کوره در برم ..می هو میاد جلو تو صورت جیهون خم میشه :《هیعی..خرمگس..مین سو دوست دخترشه و اگر بخواد بهش کمک کنه نیازی به اجازه ی تو نداره تو بشین غذات رو بخور .بعدشم ..همه ی بچه ها شاهدند که قرار شد سه روز دیگه مین سو بیاد تو ..بچه که نیست بکنیمش تو کیف بیاریمش تو ..هری کنار کار داریم !》
می هو پرتش میکنه کنار. جوری که جیهون اگر دست هاش رو تکیه گاه نمیکرد با صورت میخورد زمین یون سوک زیر لب میگه:《فکر کنم می هو به دوست دخترت حسودیش شده ..میخواد یه خودی نشون بده 》
لبخند میزنم این دختری که جلو تر از همه از در خارج میشه و گیتار برقی مشکیش تو دستشه ..فکر نکنم انگشت کوچیکه ی مین سو باشه:《نظری ندارم تو میشناسیش،من تازه دیدمشون،درضمن...منو مین سو هنوز کامل کاپل نشدیم 》
یون سوک:《منظورت چیه؟》
شونه بالا میندازم:《بهش احساساتم رو گفتم ،..خب قرار شد هر وقت برگشت داخل ..پیشنهادم رو قبول کنه 》
یون سوک سر تکون میده :《همیشه فکر میکردم هیچ کس با جرعت تر از می هو نیست ولی مثل اینکه..کیم مین سو ..یه سر و گردن ازش بالا تره 》
《هرکسی در حد خودش خوبه لازم نیست با بقیه مقایسه بشن 》
میهو برمیگرده سمت استاد:《خب استاد ..این راهی که گفتی کجاست چطور من با شش سال درس خوندن اینجا نمیدونم اون کجاست ؟》
اون کارشناسی ارشد میخونه ؟بهش نمیخوره
استاد:《می هو اگر عجول بدونت رو بذاری کنار،حدودا سه دقیقه ی دیگه اونجاییم》
داریم وارد راحله ی اصلی میشیم :《نونا هیونگ استاد ..گیتار هاتون رو اماده کنید از اینجا به بعد خطر حمله ی هیولا هست 》
می هو:《حله جقله》
میرسیم پایین پله ها ..دم هیولا رو میبینم پشت به ما به راه روی سمت راست میره از فرصت استفده میکنیم اروم اروم به سمت راهروی سمت چپ که استاد اشاره میکنه میریم و وارد راهرو میشیم و در راه رو رو اروم میبندیم با استاد وارد یکی از اتاق ها میشیم
ظاهر اتاق مثل یه اتاق کنفرانس ساده بود
می هو:《استاد اینجا که سالن کنفرانسه 》
استاد:《در ظاهر اره ولی در باطن ..》
استاد رفته سمت یکی از صندلی ها و یکی رو جا درش آورد ،زیرش حالت یه در مخفی یود در رو وا کرد که جلومون یه پله کان خیلی کوچیک ظاهر شد.
دهنم وا شد..دانشگاهم راه مخفی داره!یون سوک با انگشت اشاره اش دهنم رو بست:《ب..بریم پایین》
راه افتادیم به سمت پایین و استاد در رو پشت سرمون بست
- ۳.۶k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط